چه خوش خیال است ، فاصله را میگویم ، به خیالش تو را از من دور کرده
نمیداند جای تو امن است ، اینجا در میان دل من
قصه از حنجره ایست که گره خورده به بغض
یک طرف خاطره ها ، یک طرف فاصله ها
در همه آوازها حرف آخر زیباست
آخرین حرف تو چیست تا به آن تکیه کنم
حرف من دیدن پرواز تو در فرداهاست
فاصله یا تو
چه فرقی می کند ؟
هر دو مرا یاد یک چیز می اندازد ...تنهایی …!
میتوان باهم بود بی هراس از همه فاصله ها
میتوان دلخوش کرد به صدای تپش ثانیه ها
ای صمیمی ای خوب باشما هست دلم باوجود همه فاصله ها!
فاصله خط عابر پیاده ندارد ، دست مرا بگیر و از آن رد کن ، قرار
دیدار ما هر نیمه شب ، خیالت که نمی گذارد بخوابم
قبول که ما دو خط موازی هیچگاه به همدیگر نمی رسیم !
ولی فقط کمی فاصله را کمتر کن ، میخواهم بهتر ببینمت !
چندان هم دور نیستی ؛ فقط به اندازه ی یک نمیدانم از من فاصله گرفته ای !
آری ، “نمیدانم” کجایی ؟
تعداد صفحات : 2
اطلاعات کاربری
لینک دوستان
آمار سایت